Thursday, February 3, 2011

هلیا

دیشب هلیا اومده بود در خونمون انگار ماشین بهش زده بود آخه پای راست عقبش می لنگید دوتا تیکه مرغ بردم در خونه بهش دادم بعد توی دلم گفتم بیا تو دم در بده ولی اون بهم گفت اومدم غذا بخورم برم.چون فرداش رفت راستی منظورم سگ بودا.ولی خیلی شبیه هلیا بود.